انگیزه های مدیریت در مديريت سود,اهداف اندازه گیری سرمایه فکری,روشهای مديريت سود,سرمایه ساختاری (سازمانی),عوامل موثر بر مديريت سود,مبانی نظری و پیشینه تحقیق سرمایه فکری و مدیریت سود,مبانی نظری و سیر تاریخی سرمایه فکری
دانلود فایل اصلی مبانی نظری و پیشینه تحقیق سرمایه فکری و مدیریت سود (فصل دوم پایان نامه) از سایت
دانلود مبانی نظری و پیشینه تحقیق سرمایه فکری و مدیریت سود (فصل دوم پایان نامه) در 76 صفحه در قالب word , قابل ویرایش ، آماده چاپ و پرینت جهت استفاده.مشخصات محصول:توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامهتوضیحات نظری کامل در مورد متغیرپیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابهرفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسبمنبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)کاربردهای مطلب:منبعی برای فصل دوم پایان نامه، استفاده در بیان مسئله و پیشینه تحقیق و پروپوزال، استفاده در مقاله علمی پژوهشی، استفاده در تحقیق و پژوهش ها، استفاده آموزشی و مطالعه آزاد، آشنایی با اصول روش تحقیق دانشگاهیقسمتهایی از مبانی نظری:مقدمهدراكر1(1993) اندیشمند معروف مدیریت می گوید: ما در حال وارد شدن به یک جامعه دانش محور هستیم که در آن منابع اقتصادی اصلی، دیگر سرمایه بیشتر، منابع طبیعی و نیروی کار بیشتر و … نیست و منابع اقتصادی اصلی دانش خواهد بود. قرن 21، قرن اقتصاد دانش محور است. قبل از اقتصاد دانش محور، اقتصاد صنعتی حاکم بوده است. در این اقتصاد عوامل تولید ثروت اقتصادی، یکسری دارایی های فیزیکی و مشهود مانند زمین، نیروی کار، پول، ماشینآلات و … بوده است و از ترکیب این عوامل اقتصادی، ثروت تولید میشد. در این اقتصاد، استفاده از دانش، به عنوان یک عامل تولید، نقش کمی داشته است اما در اقتصاد دانش محور، دانش یا سرمایه فکری2 به عنوان یک عامل تولید ثروت در مقایسه با سایر دارایی های مشهود و فیزیکی، ارجحیت بیشتری پیدا میکند (بونیتس، 1998). در این اقتصاد، دارایی های فکری و بخصوص سرمایههای انسانی جزو مهمترین دارایی های سازمانی محسوب میشوند و موفقیت بالقوه سازمان ها ریشه در قابلیتهای فکری آنها دارد تا دارایی های مشهود آنها (فلام هولدز و همکاران3،2002). با رشد اقتصاد دانش محور، بطور قابل ملاحظهای شاهد این موضوع هستیم که دارایی-های نامشهود4 شرکت ها در مقایسه با سایر دارایی های مشهود، عامل مهمی در حفظ و تحقق مزیت رقابتی پایدار آنها میبا شند.(تایلز و دیگران،2002)5 گلدفينگر6(1994)، اقتصاد دانش محور را از سه بعد بررسی میکند : بعد اول : تقاضایی برای مصنوعات نامشهود وجود دارد. (خدمات) بعد دوم : دارایی های نامشهود بر عوامل تولید مسلط میشوند یعنی بیشتر عوامل تولید، از دارایی های نامشهود هستند و به عبارت دیگر دارایی های نامشهود در بین عوامل تولید، نقش بارزتر و بیشتری ایفا میکنند. بعد سوم : قوانین جدیدی برای سازمان تجاری، رقابت و ارزشگذاری ظهور میکند.در نتیجه محیط کسب و کار بطور شگفتانگیزی تغییر میکند. در کسب و کارها و اقتصاد قرن 21، بر روی اطلاعات، فناوري اطلاعات، تجارت الکترونیک، نرمافزارها و مارکها و حق اختراعها1، تحقیقات، نوآوریها و … سرمایهگذاری میشود که همگی جزیی از دارایی های نامشهود و سرمایههای فکری و دانشی هستند تا جزو دارایی های مشهود(سیتارامانو دیگران، 2002)2. در پارادایم صنعتی قدیم، شرکتها تحت اصول اقتصاد کمیابی عمل میکردند. اقتصاد کمیابی بدین معناست که منابع و دارایی هاي تحت سلطه و کنترل شرکتها، محدود و کمیاب هستند و استفاده بیشتر از آنها، از ارزش آنها میکاهد ولی در عصر اقتصاد اطلاعاتی و دانش محور، این اصول صدق نمیکند. شرکت ها در اقتصاد دانش محور تحت اصول اقتصاد فراوانی عمل میکنند اقتصاد فراوانی بدین معناست که منابع و دارایی هاي در اختیار شرکت به میزان فراوانی وجود دارد. این نوع دارایی ها از نوع نامشهود هستند و بیشتر در افرادی قرار دارند که ما به آنها دسترسی داریم مثالی از موضوع فراوانی این نوع دارایی ها در اقتصاد دانش محور، فراوانی اطلاعات در اینترنت است(سالیوان و دیگران،2000)3 بطور خلاصه در اقتصاد دانش محور، مهمترین دارایی ها و عوامل تولید شرکتها، نامشهود هستند که استفاده از آنها نه تنها از ارزش آنها نمیکاهد بلكه به ارزش آنها میافزاید. این نوع دارایی های نامشهود شامل دانش، سرمایه فکری و … هستند ولی در اقتصاد صنعتی مهمترین عوامل تولید، دارایی هاي مشهود و فیزیکی هستند که استفاده از آنها، از ارزش آنها میکاهد و این دارایی ها شامل زمین، ماشینآلات، سرمایههای پولی و غیره است. _________________4 Intangible assets5 Tayles et al6 Goldfinger1 Patents 2 Seetharaman et al, 20023 Sullivan et al, 2000سرمایه فکری كندريك1(1990) که یکی از مشهورترین اقتصاددانان مطرح آمریکا است میگوید که در سال 1929، نسبت سرمایههای تجاری نامشهود به سرمایههای تجاری مشهود 30 به 70 بوده است ولی در سال 1990 این نسبت به میزان 63 به 37 رسیده است و همچنین لئو2 مطرح میسازد که فقط در حدود 10 تا 15 درصد کل ارزش بازاری شرکتها از دارایی هاي مشهود و فیزیکی است و دارایی های نامشهود در حدود 85 درصد کل ارزش بازاری شرکتها را تشکیل میدهند که هنوز هیچ کاری در مورد اندازهگیری آنها صورت نگرفته است (سیثارامن و همکاران3، 2002). همچنین یکسری مطالعات انجام شده در سال 1999 در زمینه ترکیب دارایی هاي هزاران شرکت غیرمالی در طی سالهای 1978 تا 1998 نشان داد که رابطه بین دارایی های نامشهود و مشهود بطور قابل ملاحظهای تغییر کرده است در سال 1978، نسبت دارایی-هاي مشهود و نامشهود 80 به 20 بوده ولی در سال 1998، این نسبت تقریباً به 20 به 80 رسیده است. این تغییر قابل ملاحظه باعث ایجاد یکسری روشهایی برای محاسبه ثروت شرکتهایی شده است که مهمترین دارایی های آنها، دارایی های نامشهود بویژه فکری و دانشی بوده است (سالیوان و دیگران،2002). در طی دهه گذشته، شركت ها اهمیت مدیریت دارایی های نامشهود خود را درک کردهاند و توسعه مارکها، روابط سهامداران، شهرت و فرهنگ سازمانها را به عنوان مهمترین منابع مزیت پایدار تجاری خود در نظر گرفتهاند. در این اقتصاد، توانایی خلق و استفاده از ارزش این دارایی های نامشهود، یک شایستگی اصلی را برای سازمانها بوجود میآورد(کنان و دیگران، 2004)4. امروزه سازمانها نیاز دارند تا بتوانند دارایی های خود را از نو و دوباره طبقهبندی کنند و باید این موضوع را درک کنند که چگونه این دارایی ها میتوانند اهداف استراتژیک آنها را حمایت کنند و سهم آنها را به ارزش سازمان بصورت کمی درآورند و بتوانند این دارایی های خود را با دارایی های رقبای خود، مقایسه کنند. برای این منظور بایستی ابتدا طبقهبندی جدیدی از دارایی های سازمانی را در این عصر ارائه کنیم (تایلز و دیگران، 2002).________________1 Kendrick2 Lev3 Seetharaman et al4 Kannan et al, 2004تعریف و تبیین مديريت سود مديريت سود، عمل اختیاری و عمدی است که به منظور کاهش تغییر پذیری سود با استفاده از ابزارهای معین حسابداری توسط مدیریت صورت می گیرد و مدیریت سود یکی از موضوعات مورد علاقه حسابداری و ادبیات مالی بوده است. با وجود تحقیقات گسترده به نظر می رسد هنوز پژوهشگران به تعریف جامع و فراگیری از مديريت سود دست نیافته اند، شاید وجود انواع مختلف سودهای هموار یکی از دلایل آن باشد. هپ ورث معتقد است، مديريت سود اقدامی منطقی و عقلانی است که مدیران تلاش می کنند با بکارگیری ابزارهای خاصی در حسابداری به آن دست یابند (آشاری، 1994)بارنیا، رنن و سادن معتقدند که مديريت سود عبارتست از کاستن عمدی نوسانات سود که برای شرکت امری عادی به نظر می رسد. (همان منبع، 1994) برداشتهای دیگری از مديريت سود وجود دارد که برخلاف آنچه گفته شد به نوعی یک نگرش منفی را القا می کنند. هکتور معتقد است مديريت سود عملی است که اسباب سوء استفاده در گزارشگری مالی را فراهم می-سازد و استفاده کنندگان صورتهای مالی باید به این امر واقف باشند. (آشاری، 1994) بعضی اظهار نموده اند که مديريت سود در حقیقت عملی منطقی و معقول است. مثلاً بیدلمن براین باور بود که مدیران برای ایجاد یک جریان یکنواخت سود و هم چنین کاهش انحراف بازده نسبت به بازار، سود را مدیریت می کنند. بلکویی معتقد است مديريت سود عبارتست از هماهنگ نمودن آگاهانه سود تا بتوان به یک سطح یا روند مورد نظر دست یافت. (ریاحی بکلویی، 1381) همچنین بارنیا، رونن و سادن اشاره نمودند که مدیران به منظور کاستن نوسانات سودگزارش شده و تقویت توانایی سرمایه گذاران جهت پیش بینی جریانات نقدی آتی دست به مديريت سود می زنند و انتظار می رود مديريت سود تاثیر مثبتی بر ارزش سهام و ارزیابی عملکرد مدیریت داشته باشد. (آشاری، 1994) درمقابل مک هاگ1 مديريت سود را نوعی دستکاری در اطلاعات صورتهای مالی می داند.(همان منبع، 1994) با مروری بر نظرات ارائه شده توسط پژوهشگران دو دیدگاه متفاوت در قضاوت آنان نسبت به پدیده مديريت سود آشکار می گردد. یک دیدگاه مثبت که مديريت سود را تسهیلی در اهداف گزارشگری مالی می داند و دیگری دیدگاهی منفی که مديريت سود را نوعی تحریف در اهداف گزارشگری مالی معرفی میکند. ورثی معتقد است منتقدی